ازتولدتابی نهایت

روز اول در بيمارستان

1393/6/20 14:04
نویسنده : مامان
22 بازدید
اشتراک گذاری

آن  لحظه اي  كه به دنيا آمدي وبراي اولين بار  صداي گريه قشنگت را كه شنيدم فقط از خانم دكتر كمالي كه تورابه دنيا اورده بود پرسيدم خانم دكتر بچه ام سالمه خانم دكتر هم جواب داد بله سالم و سفيد ان لحظه بود كه خيالم راحت شد و گريه خوشحالي كردم اصلا چيزديگري حس نمي كردم اولين بار كه از اتاق بردنت بيرون بابا جون ديده بودت وتورا بوسيده بود وقتي از اتاق اومدم بيرون  چون هنوز نديده بدمت وقتي بابا راديدم و مژگان خانم را كه خوشحاله خيالم راحت تر شد وباز هم از بابا جون پرسيدم بچه ام راديدي سالمه گفت اره ديدمش خيالت راحت بعد

هم مژگان خانم عكست رانشونم داد اون شب توي بيمارستان مژگان خانم (عموسعيد)ومامان جون تا صبح من وتورا همراهي كردند دستشون درد نكنه .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)